تفاقهایی که جمعه شب بین مهدی هاشمی نسب و هواداران پرسپولیس در ورزشگاه آزادی افتاد باعث شد تا ماجراهای جدایی او از پرسپولیس و پیوستنش به استقلال دوباره زنده شود. او با بوسیدن محل گلی که در دربی سال ۷۹ به پرسپولیس زد ورزشگاه را آتش زد تا پرسپولیسی ها هم ۹۰ دقیقه او را آتش بزنند. هاشمی نسب تابستان سال ۱۳۸۹ گفتوگویی با هفته نامه چلچراغ انجام داد که بد ندیدیم دوباره آن گفتوگو را بازنشر کنیم:
*من بچه بودم، خواهرم استقلالی بود و من پرسپولیسی. در یکی از داربیها با هم کریخوانی داشتیم. پرسپولیس به استقلال باخت و من از داغ دل، خواهرم را آنقدر کتک زدم که دندانهایش شکست. این را بازهم فقط به شما میگویم؛ من از پرسپولیس به استقلال رفتم تا همه اشکهایی را که برای بردن استقلال و شادکردن دل هواداران پرسپولیس ریخته بودم، جمع کنم و روز داربی مقابل پرسپولیس با گلی که به پرسپولیس زدم، اشک را در چشم تک تک هواداران پرسپولیس بگذارم.
*زمانی که من به استقلال گل میزدم، هواداران استقلال کوچکترین توهینی به من نمیکردند، اما زمانی که به پرسپولیس گل زدم، پرسپولیسیها برایم شعار رکیک ساختند. میگفتند مهدی هاشمینسب (...)بیاصل و نصب. من با شرف زندگی کردم و با شرف پول گرفتم. زمانی که به استقلال آمدم، برای سه سال، ۱۰۰ میلیون تومان پول گرفتم، اما در هر تیمی بودم، از ملی تا باشگاهی، هیچ وقت پاچهخواری نکردم، هیچ وقت به زور، دست به سینه نبودم، هیچ وقت بیخود و بیجهت برای رسیدن به منافع و بازی در تیم ملی تعظیم نکردم، فیلم بازی نکردم و سجاده آب نکشیدم.ش
*خیلی از پرسپولیسیها به من بد و بیراه گفتند، اما همه آنها را حلال میکنم. مهدی هاشمینسب از پرسپولیس رفت، اما همه میدانند که در قلب آنها قرار دارم، اما همه آنها بدانند که من یک استقلالی دوآتشه هستم که با استقلال از فوتبال حرفهای خداحافظی کردم. حتی در تیمهایی که مقابل استقلال ایستادم، هیچ وقت از هواداران استقلال فحش نخوردم و تا زمانی که به استقلال رفتم، همیشه مورد محبت هواداران استقلال بودم.
*بهترین گل زندگیام را به پرسپولیس زدهام؛ نه به خاطر اینکه تیم سابقم بود، بلکه حقم بود! باز هم اگر به آن روزها برگردم، به استقلال میروم و استقلالی میشوم تا خیلیها را بسوزانم.
*میدانی چرا در آن بازی سعی کردم به پرسپولیس گل بزنم؟ این را اولین بار و اختصاصی به شما میگویم، برای آنکه در بازار کرج، هواداران پرسپولیس مادرم را به بدترین وجه کتک زدند و همین مانده بود تا چاقویش بزنند و اگر مردم به دادش نمیرسیدند، شاید مادرم را از دست میدادم. همینطور برادرم را جلوی در خانهمان و در چند جای دیگر کرج کتک زدند. من برای پرسپولیسیها چهار گل زده بودم و مزه آن گلها هنوز زیر دندانشان است، اما من دندانهایشان را با آن گل مسواک زدم تا مزهاش از بین برود. هنوز هم ترکشهای آن گل به من میخورد. همین چند وقت پیش جایی رفته بودم که یک راننده وانت نیسان من را شناخت و چون پرسپولیسی بود، بدترین الفاظ را نثارم کرد؛ دعوا کردیم و من کتکش زدم. همین چند روز پیش هم، نامه دادگاهش درِ خانهمان آمد. این منم که کم نمیآورم.
9th November 24