یکی از رکوردداران حضور در باشگاه استقلال مدد جباری است که از سال 1376 در تدارکات این تیم حاضر بود و حدود 24 سال به استقلال خدمت کرد. او یک سال قبل به دلایلی نامشخص از سوی فرهاد مجیدی از تیم کنار گذاشته شد. اتفاقی که ناراحتی شدید این مرد زحمتکش باشگاه استقلال را هم به دنبال داشت. با این حال مدد جباری مرد دل شکستهی این روزهای استقلال از از ته دلش قهرمانی را به فرهاد و شاگردانش تبریک گفت و برای تیم آرزوی موفقیت در سالهای آینده را داشت. مدد تنها یک سوال بی جواب دارد که چرا مورد کم لطفی فرهاد مجیدی قرار گرفت و پس از 24 سال خدمت به آبیپوشان از جمع آنها جدا شد، او که ب دعوت پیشکسوتان باشگاه در جشن قهرمانی استقلال حاضر شده بود صحبتهای جالبی را در خصوص سالهای حضور در استقلال انجام داد که در ادامه میخوانید:
برای جشن قهرمانی به ورزشگاه رفته بودید، چه خبر بود؟
در چنین روزی که هواداران دل خوش اند، من هم به آن ها احترام گذاشتم. الان کشور عزادار است و نمی خواستیم جشن آنچنانی بگیریم اما یک جشن قهرمانی برگزار کردیم. ما به استادیوم رفتیم و حدود ۲ ساعت ما را از درب شرقی، به درب غربی پاس دادند تا به پشت نرده ها رسیدیم و آنجا مسئولان با داخل تماسش گرفتند که این پیکشسوت ها را آورده ایم و نمی شود وارد شویم. نکته جالب اینکه نیمه دوم هم شروع شده بود و بعد از۲۰ دقیقه از بازی، موفق شدند هماهنگ کنند و ما وارد شدیم.
مشکل از هماهنگی استقلال بود؟ یا شما بلیت vip داشتید؟
همه چیز هماهنگ شده بود اما ازدحام جمعیت و راه بندان، باعث این اتفاق شد. چون مردم ماشین هایشان را کنار اتوبوس ما گذاشتند و پلیس می گفت هیچ راهی نیست چون اگر راه را باز کنیم، این ماشین ها هم وارد می شوند. چون فهمیده بودند می خواهیم وارد شویم، در اطراف هر اتوبوس، چند ماشین بود و نیمه دوم که ۲۰ دقیقه از بازی گذشته بود، موفق شدیم وارد شویم و در vip مستقر شدیم.
فرهاد مجیدی را هم دیدی؟
نه گفتیم انشالله بعد از جشن به او پیام بدهیم. اما به آقای غلامپور و بقیه دوستان تبریک گفتم.
به خود مجیدی هم پیام دادید؟
حقیقتا دیروز که گریه او را دیدم، ناراحت شدم چون با همه سختی ها، مقاومت کرد و قهرمان شد. آن لحظه خیلی شیرین است.
اگر الان به او زنگ بزنید، به نظرتان جواب می دهد؟ به هرحال شما از بزرگان باشگاه هستید.
فکر نمی کنم جواب بدهد و اگر می خواهید الان زنگ بزنم شاید جواب داد. این را بگویم که بزرگ فقط خداست. من حدود سی سال است در فوتبال هستم و از بزرگانی مانند قایقران، پورحیدری و حجازی یاد گرفته ام که حرمت پیشکسوت، هوادار؛ خبرنگار و مردم کوچه وخیابان را نگه دارم. من دیشب به آقای غلامپور، طاهری، نوری فر و... تبریک گفتم. نه تنها دیروز که چند بازی قبل هم که تیم روی دور برد افتاد، پیش خود حساب کردم که تقریبا قهرمانیم و همان زمان هم تبریک گفتم، و گفتم که به آقا فرهاد بگویید.
با این وجود هنوز هم از مجیدی دلخور هستید؟
نه واقعا. ایشان سرمربی بود و یک تصمیمی گرفت اما خوب بود که خودش مستقیم به من می گفت و با او صحبت می کردیم، که شاید اگر از من خلافی سر زده بود، عذرخواهی می کردم. اما کاش به خودم می گفت که سر تمرین نیا. بعد از تعطیلات عید، وقتی آمدم به سمت محل تمرین حرکت کنم، آقای مددی به من زنگ زد که داری سر تمرین می روی؟ گفتم بله باید زودتر به تمرین برویم که وسایل را آماده کنیم. گفت که آقا فرهاد گفته آقا مدد نیاید و من بعد از چند سال بغضم گرفت. هرچه به ذهنم فشار آوردم که جرا از من ناراحت شده و دلیلش چیست، ندانستم. من تا همین امروز، هرکسی می رسد می گوید جریان چیست و می گویم خودم هم مانده ام چه شده .
هنوز هم دلیل آن مشخص نشده؟
نه هنوز مشخص نشده. چند نفر که از او پرسیدند، گفته بود که آقا مدد الان در باشگاه کار می کند. انواع و اقسام سوالاتی که از او شده را جواب داده.
یعنی آن موقع دلتان شکست؟
خیلی. مگر می شود بعد از ۲۵ سال کار در استقلال، که بعضی وقت ها حتی تا ساعت ۳ شب دنبال لباس بوده ام، ناراحت نشوم؟ بگذارید یک خاطره بگویم. شب بازی در جام باشگاه های آسیا، از یک روز قبل لباس ها مشخص می شود. من شب ساعت ۱۱ دیدم مهدی رحمتی خیلی ناراحت است و گفتم مشکل چیست؟ گفت امروز در جلسه رفتم و مشخص شده باید پیراهن این رنگی را بپوشم. گفتم مشکلی نیست این لباس را داریم، گفت نه من یک پیراهن داشتم که باید آن را می پوشیدم. بعدا مشخص شد که یک روز مانده به بازی، آن را به یک لیدر زحمتکش تیم داده. گفتم مشکلی نیست تو به فکر بازی باش من آن را گیر می آورم. صبح ساعت هشت که تعطیل هم بود، به چاپخانه زنگ زدم و گفتم دستم به دامنت، چنین لباسی می آورم و چاپ آن را انجام بده که آبرویمان در خطر است، یک پیراهن می آورم چاپ کن. گفت ساعت هشت آنجا باش. وقتی به آنجا رسیدم و زنگ مجموعه را زدم در را باز نکردند. دیدم یک خانم که در آنجا کار می کرد آمد و گفتم این پیراهن را برایم بزن که دستگاه را روشن کرد و آن را درست کرد. من به هتل که آمدم، از آنجایی که اعضای تیم باید ساعت ۱۱ به صبحانه می آمدند چون بازی ها شب بود، قبل از آن سراغ اتاق آقا مهدی رفته و گفتم دنبال این پیراهن بودی، این خدمت شما. گفت از کجا آوردی؟ گفتم من که گفتم خیالت راحت. چون او پیراهنش را به یک لیدر داده بود و ناراحت بود. کار من این نبود که فقط توپ را بیاورم یا کاور بدهم. همه کارها اعم از دنبال توپ رفتن از فدراسیون، دنبال لباس رفتن و... با ما بود. من از ساعت ۱۰ در چاپخانه منیریه می رفتم و ساعت ۵ بعد از ظهر تازه از باشگاه زنگ می زدند که لباس ها را چاپ نکن و دست نگه دار که یک اسپانسر پیدا شده که روی شانه لباس بزنی و مشخصاتش را سریع می فرستند. یعنی دوباره باید لباس زیر دستگاه می رفت. یعنی همین طور کار زمان می برد و لباسی که باید ساعت ۲ می رسید، شب ساعت ۱۱ به هتل می رسید و صبح آن را در رختکن می چیدیم.
حالا که لیگ تمام شد و استقلال به قهرمانی رسید، اگر قرار باشد یک سوال از فرهاد مجیدی بپرسی، چه می پرسید؟
می گویم چرا دیروز در جشن قهرمانی اشکت درآمد؟ به دلیل زحماتت؟ چون یک لحظه فکر کردی که خدا اجر زحماتت را داد. من مانند همین اشک را در خانه ریختم که چندین سال زحمت کشیدم اما چرا در زمین نیستم؟ حالا چه شد که چنین اتفاقی پیش آمد را نمی دانم اما همان لحظه خود من هم در خانه گریه کردم. می توانید زنگ بزنید از همسرم بپرسید. به آن ها نگفتم اما خودم را می خوردم چون ۲۶ سال زحمت کشیدم. در دوران مربی گری شما، فقط یک سال بودم اما ۲۶ سال در تیم بودم. چه می شد که به همکاران می گفتید به آقا مدد زنگ بزنید امروز به رختکن بیاید؟ نمی خواست من را به زمین ببرید اما زنگ می زدید که مدد به رختکن بیاید تا هم از دل من در می آمد هم ایشان. الان هم هرچه به گوشی اش زنگ می زنم که تبریک بگویم، در دسترس نیست. باز هم می گویم مربی جوانی است و ان شالله این قهرمانی را ادامه دهد و سال های سال، چه با استقلال و چه تیم های دیگر، موفق باشد.
در همه این سال ها که در استقلال بودید، کدام یک از قهرمانی ها را بیشتر دوست داشتید؟
درست است امسال همه رکوردها را زدیم اما با همه احترامی که به همه تیم ها دارم، برداشتم این است که لیگ امسال ضعیف بود. شما نتیجه ها را ببینید که بازی ها چقدر کم گل بود.
یعنی استقلال قهرمان شد چون لیگ ضعیف بود؟
نه اتفاقا استقلال شخصیت قهرمانی اش در هفته سوم و چهارم دیده شد اما اینکه کدام قهرمانی به من چسبید، قهرمانی سال ۸۸ بود چون می گفتند شک نکنید قهرمانی از دست رفته. اما همان زمان رقبا در بازی فولاد و ذوب آهن، جوانمردانه تلاش کردند و مربی تیم هم از آقای جلالی تشکر کرد.
در بین بازیکنان می بینیم که نفراتی از استقلال به پرسپولیس می روند، یا برعکس. در کار شما هم چنین چیزی ممکن است؟ یعنی اگر از پرسپولیس به شما پیشنهاد بدهند به این تیم می روید؟
دوره این حرف ها گذشته که می گفتند فلان شخص چند سال است استقلالی است و الان به پرسپولیس رفته. فوتبال امروز حرفه ای است. چرا قبول نکنم؟ با کمال میل. مگر پرسپولیس تیم بدی است؟ به هر حال یک تیم برتر در ایران و آسیاست.
از گذشته یک شایعه هم بود که شما پرسپولیسی هستید؟
من در بچگی پرسپولیسی بودم اما وقتی به فوتبال آمدم، دیدم این ها صحبت های بیخودی است. وقتی در تیم بنیاد شهید بودم دیدم که این صحبت ها معنایی ندارد و بعدا هم فهمیدیم بازیکن ها با یکدیگر فامیل یا همکارند. اما مردم این پشت پرده ها را نمی دانند.
کمی به عقب تر برگردیم، اصلا چه شد که وارد استقلال شدید؟
قبل از همه این ها، من در تیم کشاورز بودم که بیش از ۲۰ ملی پوش داشت. شرایط به شکلی بود که مربیان نمی دانستند چطور تیم را ارنج کنند. من آن زمان در روزنامه ابرار ورزشی کار می کردم که آقای صفی زاده گفت با تیم ملی برو. تیم ملی در مقدماتی جام جهانی، با استرالیا بازی داشت که من تدارکات تیم ملی شدم و خداراشکر سربلند شدیم. در آن موقع، ابرار به من مرخصی داد به تیم ملی بروم و بعد از اینکه برگشتم، من را از روزنامه اخراج کردند. در خانه بودم که آقایی از باشگاه به من زنگ زد و گفت که ما در جلسه هستیم و به استقلال می آیی؟ گفتم چرا نیایم. همان آمدن شروع کار بود و بعد از آن ۲۶ سال کار کردیم و همین الان هم در خدمت تیم هستم و دورادور کارهایی را انجام می دهیم. همین الان در ورزشگاه امام رضا هستم که محل تمرین تیم های پایه است و من در خدمت آن ها هستم.
از قدیمی ها بیشتر با کدام بازیکنان در ارتباط هستید؟
حقیقت را بگویم که فوتبالیست های آن زمان را اگر با امروز مقایسه کنید، زمین تا آسمان تفاوت دارند. چون پولی نبود و تعصب بود. همه همدیگر را دوست داشتند. من یک روز پیش مرحوم قایقران در تمرین کشاور آمدم و گفتم فردا می خواهم فرزندم را به ثبت نام ببرم و در تمرین نیستم. ایشان گفت پس برو و بگو فردا تمرین تعطیل است. گفتم چرا؟ گفت چون وقتی تدارکات نیست یعنی تیم هم نیست. بعد هم ماشینش را به من داد گفت با همین ماشین من برو. فوتبالیست های چدید هم که اگر در بین همه آن ها بگردی، اگر ۵ نفر با معرفت پیدا کنی هنر کرده ای. الان همه در مملکت کمک می خواهند. چقدر خوب است وقتی مشکلی پیش می آید، می بینم که بازیکنانی به کمک مردم سیل زده و... می روند.
شاید هم بازیکنان امروزی وقت ندارند. چه ایرادی دارد مثلا بگویند من ۲۰ میلیارد قرارداد دارم، الان که کرونا آمده، ۵ میلیارد از این مبلغ را به احترام هوادارها بخشیدم؟ تا هواداران هم بگویند به احترام ما، فلان بازیکن چنین مبلغی را بخشید. با همین پول ها می توان پول پرسنل و تیم های پایه را داد. امیدوارم الان هم که سهام تیم در بورس عرضه شده، بدهی ها را بدهند و بتوانیم در آسیا شرکت کنیم. حیف بود تیم مجیدی در آسیا نبود. چون حداقل تا فینال پیش می رفت و حیف شد این تیم نبود. ما چوب قبلی ها را خوردیم.
خود شما هم سهام باشگاه را خریدید؟
نه به ما تا سقف ۳۰۰ هزار افتخاری سهم دادند.
زمانی که خود فرهاد مجیدی بازی می کرد رابطه تان با او چطور بود؟
ما در زمین شماره ۲، یک اتاق کوچک داریم. آن زمان بازیکنان کلید ماشین هایشان را می آوردند و تحویل می دادند. او وقتی به تمرین می آمد و از راه می رسید، وقتی کلید ماشینش را می داد، می گفت ماشین خودت است. زمان بازیگری یکبار هم اشک من را روی نیمکت در نیاورد. اگر یادتان باشد با فجر در آزادی بازی داشتیم و دو صفر عقب بودیم که آقای مرفاوی گفت می بینی اشتباهی گل به خودی می زنیم و به من فحش می دهند؟ گفتم ناراحت نباش که نهایتا گل ها را جبران کردیم و گل سوم را آقا فرهاد زد که اشک من درآمد. همان صحنه را تلویزیون نشان داد. آقای تقوی که فوتبالیست بود، گفته بود که ما از زحمات بیرون تیم خبر نداریم و به من گفت که این کوچک ترین کاری بود که می شد انجام دهیم.
یک خاطره معروف با مرحوم مهرداد میناوند داشتید
من ۴،۵ روز بود که به تیم ملی اضافه شده بودم. آن جا در بین بازیکنان به شوخی میگفتند مهرداد که بازی نخواهد کرد و محرومه، من شانسی که آوردن این بود که پیراهن مهرداد را با خودم به استرالیا برده بودم. قبل بازی در رختکن بودیم که بازیکنان گفتند عمو پیراهن مهرداد کجاست؟ گفتم مهرداد که بازی نمیکند! مگر محروم نیست؟ بازیکنان گفتند نه! یک ساعت و نیم تا بازی مانده بود، حساب کردم ۴۰ دقبقه زمان داشتیم به هتل برویم و برگردم. از رختکن که بیرون آمدم دیدم چند هوادار ایرانی بالای رختکن ما هستند سریع به یکی آز آنها گفتم این کلید اتاق من را بگیر و به این هتل برو و پیراهن میناوند را بیاور. گفت چشم و رفت. بنده خدا رفت و آمد و یک ساعت قبل بازی رسید. سریع پیراهن را به مهرداد دادم و به زمین رفت. شاید خرافی باشد اما همین که این پیراهن در چنین شرایطی رسید گفتم قطعاً بازی را خواهیم برد.
خاطره دیگری از پیراهن ها ندارید؟
بازی استقلال بود که من به اشتباه شماره ۹ را به جای شماره ۶ برای محمود فکری قرار دادم. دو سه دقیقه از بازی گذشته بود که دکتر نوروزی گفت مدد شماره محمود رو ببین! دیدم ای وای چه اشتباهی کردهایم. از کنار زمین به محمود اشاره میکردیم خودت را به زمین بزن خودت را به زمین بزن، محمود مانده بود چه اتفاقی افتاده! تا اینکه خودش را به مصدومیت زد ما وارد زمین شدیم دکتر نوروزی به پای محمود اسپری بی حسی میزد من هم پیراهن شماره خودش را بر تنش میکردم. اما این چند فصل اخیر دیدم بعضی تیم ها یکی از بازیکنانش پیراهنش اسپانسر هم ندارد. اما این اتفاقات در آسیا دردسر ساز میشود.
از بازیکنان استقلالی کسی بود که از بچگی هوادار پرسپولیس باشد؟
والا یه صحبت هایی بعد از هند معروف علی علیزاده بود که نمیدانم میگفتند خودش یا خانمش پرسپولیسی بوده.
قضیه کفش استراماچونی و تمرین نکردنش چی بود؟
استراماچونی شخصاً به من گفت آن حرف بهانه بوده و مشکل تدارکات نبود بلکه مشکلش با باشگاه بود و فقط با این بهانه میتوانستند تمرین نکنند
از علی انصاریان خاطره ای دارید؟
یک بار اگر یادتان باشد برخورد شدیدی با بازیکن ما داشت. که پرویز جانش را نجات داد و فکش را باز کرد خیلی شانس آورد که زبانش کشیده شد و فکش قفل نشد و زنده ماند. یک خاطره دیگر دعوت شدنش به تیم ملی در زمان آقای قلعه نویی بود. که با پنالتی حذف شده بودیم. با علی کریمی در فرودگاه نشسته بودند من را صدا زد گفت عمو مدد شماره پای شما چند است؟ گفتم ۴۲ بعضی کفش ها ۴۳ و رفتم. نیم ساعت بعد دیدم این بندگان خدا از فیری شاپ برای من کفش خریده بودند و گفتند ما می خواهیم از ما یادگاری داشته باشیم. خدا رحمتش کند.
شما ۲۷ سال در فوتبال بودهاید چیزی در مورد جادو و جادوگری شنیده و دیدهاید؟
من اعتقادی ندارم اگر چنین چیزی بود چرا ما پول خرج بازیکن بکنیم؟ در این صورت پول به جادوگر میدهیم تا آخر فصل قهرمانمان کند. یادم هست به قرآن طالب لو و وان یکاد مهدی رحمتی هم گیر میدادند. من فقط از یکی دو بازیکن شنیده بودم که تماس های مشکوکی به آنها میشد که فرد ناشناسی به آنها توصیه میکرد بازی نکنند در صورت بازی پای آنها شکسته خواهد شد. میگفتند ما توجهی نمیکردیم اما در همان بازی ضربه سختی به پایشان میخورد و تعویض میشدند که با این حساب شک میکنیم! این فصل هم که به فرهاد چنین حرفی زدند او بهترین جواب را داد که جادوی من دعای پدر و مادرم است.
شایعه جدایی فرهاد را شنیدهاید؟
بله، ما هم به گوشمان خورده است. فرهاد چهره محبوبی برای الوصل به شمار میرود و مالک الوصل علاقه زیادی به فرهاد دارد و بعید نیست برای فصل بعد به آنجا برود.
از بین مجری ها و شخصیت های سیاسی میدانید کدام یک استقلالی یا پرسپولیسی هستند؟
والله بروز نمیدهند، در خلوت هم نمیگویند سال های سال یکی میگفت عادل پرسپولیسی است یکی دیگر میگفت استقلالی است، ما خودمان هم مانده بودیم که عادل استقلالی هست یا نه. یا مثلاً آقای احمدی گفته بود جام را باید هفته آخر بدهند که مردم در فضای مجازی گفته بودند به خاطر پرسپولیسی بودنش این را گفته.
خاطره از دیدار های سیاسی دارید؟
بله زمان آقای افتخاری از طرف حسن آقا به حرم امام خمینی دعوت شده بودیم. وقتی به آنجا رفتیم که مهمان حاج حسن آقا شدیم و آنجا از ما پذیرایی شد. وقتی با آنها رفت و آمد میکنیم بالاخره میفهمیم که پرسپولیسی هستند یا استقلالی
زمانی میگفتند وانت شما مثل صندوق عقب ماشین علی پروین رختکن بازیکنان است.
زمانی که در زمین شماره ۲ تمرین میکردیم این زمین رختکن نداشت. وقتی هوا بارانی میشد بازیکنان به داخل وانت من میرفتند تا خیس نشوند. چندین بار عکاسان از آنها عکس گرفتند و وانت من به رختکن استقلال معروف شد
از علی پروین خاطره دارید؟
علی پروین اسطوره فوتبال ایران است. باید قدرشان را بدانیم. هنوز میبینیم که لقب سلطان روی او است. علی پروین مثل تختی منش پهلوانی دارد، خدا بهشان عمر بدهد. چندین بار در زمان آقای قلعه نویی یاد میآید از من میپرسید امیر قلعه نویی حواسش به من است یا خیر؟ که میگفتم بله سلطان. همین سوال قوت قلبی برای ماست
با آقای قلعه نویی خاطره به یاد ماندنی دارید؟
آقای قلعه نویی یکی از بزرگان فوتبال ایران است که رکوردی بزرگ در فوتبال دارد و فکر نمیکنم کسی بتواند رکورد ۵ قهرمانی او را بزند. شاید دوست نداشته باشد این را تعریف کنم اما یک بار در تمرین استقلال برای یک خانواده بی سر پناه کمک جمع کرد آنها را از بی خانمانی نجات داد که این قضیه را هیچ کس نفهمید
با ناصر حجازی و منصور پور حیدری نیز کار کردهاید؟
بله، آقای پورحیدری انسانی بزرگوار بود. حتی اگر همان لحظه سیگار روشن کرده بود و از او کسی تقاضای عکس میکرد فوراً سیگار را به زمین میانداخت و عکس میگرفت و باور داشت هر کس شخصیت دارد و نباید شخصیت کسی را خورد کرد. مرحوم حجازی هم با شخصیت و دوست داشتنی بود. یاد میآید در امارات که بازی را بردیم و از ای اف سی پاداش میگرفتیم ناصر خان به آقای فتح الله زاده میگفت این پول نباید به تهران برود و آن را همان جا بین بازیکنان تقسیم میکرد. حتی یادم است یک بار بازیکنان در رختکن به دنبال نتیجه بازی پرسپولیس بودند که به بچه ها گفت انقدر دنبال نتیجه بازی نباشید. اگر استقلال و پرسپولیس ضعیف شوند تیم ملی ما ضعیف خواهد شد. خدا رحمتشان کند. حتی یادم است منصور پورحیدری برای اینکه زرینچه وقتی که در اوج بود از استقلال جدا نشود ماشینش را فروختن که جواد جدا نشود.
در آخر قهرمانی استقلال را از ته دل به کادر و بازیکنان و هواداران تبریک میگویم و این یک سال نماز شبم را همیشه زودتر می خواندم که استقلال زودتر قهرمان شود و همین هم شد
21st November 24