پایگاه خبری تاج من- مجتبی برزگر: بازیگر شیرازی که با نسیمبیگ و بسیمبیگ «روزی روزگاری» قدرت بازیگریاش را به رخ کشید. بعدها امرالله احمدجو از او و رفیق شفیقش محمود پاکنیت در سریالهای بعدی خود «تفنگ سرپر» و «پشت کوههای بلند» بیشتر استفاده کرد.
محمد فیلی در «مختارنامه» و نقش «شمر بن ذیالجوشن» سر زبانها افتاد تا جائیکه به تعبیر خودش هم ناسزا شنید، تحریم آب در خانه و بیتوجهی خانواده و از طرفی کتک خوردن در خیابان را تحمل کرد. ناگفته نماند در این میان کسانی هم در خیابانها از این بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون تشکر کردند.
او بعد از «مختارنامه»، در «جلالالدین» «چاردیواری» «روزی بود، روزی نبود» «عملیات 125» «پرستاران» «هاتف» «بانوی عمارت» «دنگ و فنگ روزگار»، «بانوی سردار» و برخی از کارهای دیگر حضور داشته و حتی نام او به عنوان بازیگر سریال «سلمان فارسی» هم در رسانهها مطرح میشود.
فیلی نشان داده کمکار نیست اما سعی کرده با تهیهکنندگان کاربلد کار کند؛ البته گاهی اوقات هم کارهای ضعیفی از او در پرده نقرهای و جعبه جادو به نمایش درآمده که خودش هم از این نقشآفرینیها راضی نیست. او فارغ از خاطراتش در جریان ساخت «مختارنامه»، گلایههایی به برخی از باندبازیها و بیتعهدی تهیهکنندگانی دارد که در پرداخت دستمزد و پایبندی به قرارداد، حرفهای و درست عمل نکردند.
.
نقش «شمر» از نظر فیلی کار بسیار سخت و دشواری بود چون خودش از دوران کودکی نسبت به این شخصیت تنفر داشته و حالا بایستی با این شخصیت همزادپنداری کند تا به باورپذیری برای مخاطب برسد. خودش را دلداری میدهد که همه تقصیرها به گردن «سنان» بوده و او امام حسین(ع) را به شهادت رسانده است. فیلی در ادامه این روایتها به این نکته اشاره کرد به خودم امیدواری میدادم اما میدانستم «شمر» چقدر ملعون و جانی بوده است.
او چندی پیش بر اثر مشکلاتی که در جریان فیلمبرداری یک مجموعه تلویزیونی برای او ایجاد شد راهی بیمارستان شد و بعداً مشخص شد او به یک تومور مغزی خوشخیم دچار شده است. عمل جراحی سخت چند ساعته او سرانجام خوبی داشت و او تا پایان شهریورماه باید در منزل به استراحت خود ادامه بدهد و پس از آن میتواند دوباره به صحنه بازیگری برگردد.
برخلاف اینکه برخی در رسانهها مطرح کردند که او قبل از تجربه نقش شمر در سریال «مختارنامه»، در تعزیه هم نقش شمر را بازی کرده، فیلی هیچوقت تعزیهخوان نبوده اما در جریان صحبتهایش اینگونه اشاره کرد: تعزیه فن و تخصص خاصی دارد و من خیلی علاقه داشتم این کار را انجام دهم. در جریان ساخت سریال «روزیروزگاری» با تماشای تعزیههای گوناگون در میمه و روستاهای اطراف اصفهان، خودم هم وارد این عرصه شدم. البته که هیچکدام از آن موقعیتهای تعزیه را در «مختارنامه» تکرار نکردم؛ تعزیه یک شیوه خاصی را میطلبد و این متفاوت بودن باید در هرکدام از مدیومها و فضاهای کار هنری متفاوت باشد.
یکی از بخشهای جالب گفتوگو نحوه دعوت از او برای بازی در نقش شمر و شوکه شدنِ محمد فیلی بود. او اینطور تعریف کرد: داود میرباقری مرا میشناخت اما یک بازیگر طناز و نه یک آدم تلخ و خشن؛ اصلاً انتظار نقش منفی را نداشتم. وقتی وارد دفتر شدم به من گفت: محمد! من یک نقشی برای تو در نظر گرفتهام که شاید خودت هم به آن فکر نکرده باشی! میخواهم شمر «مختارنامه» تو باشی! من گفتم: آقای میرباقری شوخی میکنید؟ من چه کار با شمر دارم. او گفت: این شمر را برای تو کنار گذاشتم؛ من برای همه نقشها دو سه گزینه خاص دارم اما شمر فقط تو گزینه این نقش هستی؛ اگر این نقش را هم نپذیرفتی شمر را در سریال نخواهم داشت.
وقتی از او سؤال کردیم کدام صحنهها در مختارنامه سخت بود و یا به عبارتی کجا و بر کدام شهید کربلا دلتان سوخت؛ تأملی کرد و اینچنین گفت: مظلومانهترین صحنهای که دیدم آن صحنهای بود که حضرت ابوالفضل(ع) به دستور شمر مورد محاصره سربازان لشکر یزید قرار میگیرد و دستور تیرباران میدهند. مشک سوراخ میشود و اینجاست که دلم در همان صحنه به آشوب و بغض افتاد. این بخشِ فیلم بنا به دلایلی از تلویزیون پخش نشد. شاید اگر پخش میشد تأثیر بسزایی برای مردم داشت و باورشان نسبت به چیزهایی که میشنوند بیشتر میشد.
مشروح گفتوگوی پایگاه خبری تاج من با محمد فیلی بازیگر نقش شمر به صورت ویدئویی و مکتوب پیشروی مخاطبان است:
ماجرای عنایت امام حسین(ع) و عمل جراحی سخت بازیگر «مختارنامه»
* آقای فیلی بگذارید گفتوگو را با این سؤال آغاز کنم؛ وقتی خبر بستری شدن شما در بیمارستان رسانهای شد خبرهای ضد و نقیض بسیاری بیرون آمد حتی بعضی به سرطان و تومور مغزی اشاره کردند. از این جهت یک مقدار مردم را نگران کرد و کامنتهای فضایمجازی گویایِ پیگیری مردم بود. ماجرا از چه قرار بود و چطور این دوره بر شما گذشت؟
من برای کاری رفته بودم ماهشهر خوزستان و یک مستندی را بازی میکردم. نمیدانستم بیمارم اما مثل همیشه نبودم و توان همیشگی را نداشتم. به همین خاطر گفتم بروم اطراف یک نگاه کنم ببینم کدام یکی از این نخلستانها قشنگتر است که یک پلان از آنجا بگیریم. همانطور که میرفتم یک دفعه پایم در گودالی فرو رفت که در واقع باتلاق بود و همکاران آمدند مرا بیرون کشیدند.
در ادامه رفتیم یکی از کارخانههای اطراف، پاهایم را شستم و سوار ماشین شدم و رفتم. ماشین متوقف شد دقیقا زیر یک کولر گازی، از ماشین پیاده شدم سرم محکم به این کولر گازی اصابت کرد و شکست. دوستان و همکارانم به من گفتند برویم دکتر؛ گفتم مهم نیست، در طول این سالها آنقدر سرم به این طرف و آن طرف خورده که این هم خوب میشود. اما رفته رفته دیدم شرایطم عادی نشده و خونریزی ادامه پیدا کرد و پای راستم روی زمین کشیده میشد.
به مرکز بهداشت صداوسیما مراجعه کردم و آقای دکتر حسینی مسئول وقت این مرکز کمکم کردند و رفتم MRI دادم مشکوک شدند در مغزم یک غده وجود دارد؛ در واقع نوعی سرطان خوشخیم. دکتر به من گفت این تومور تقریباً بیش از 10 سال است که در مغزم رشد کرده و همان جا مرا به بیمارستان لاله معرفی کردند.
البته در این راستا به من گفتند عمل قلب هم باید انجام شود؛ چرا که دو رگ از قلبم هم تا 50 درصد گرفته بود. من بعد از دو روز بستری شدن در بخش مراقبتهای ویژه به بخش آمدم و از آنجا هم مرخص شدم گفتند مشکل قلبی برطرف شده است. اما مشکل مغزی باقی ماند و گفتند بعد از یک استراحت 24 ساعته در منزل دوباره مراجعه کنم.
حالا وقت عمل فرارسیده و قرار است وارد اتاق عمل بشوم. پزشکان به فرزندانم میگویند امکان دارد پدرتان بازنگردد و هر اتفاق دیگری بیفتد. مثل اینکه پدرتان فلج، لال و حتی نابینا شود. وقتی فرزندانم این صحبتها را شنیدند اصلاً نیازی به عمل نداریم و پدرمان را میبریم. مرا ساعت 6 بعدازظهر وارد اتاق عمل میکنند؛ حالا بماند در اتاق عمل چقدر شوخی کردیم مخصوصاً با دکتر بیهوشی که به من گفت موقعی کار شما را میدیدم لذت میبردم. حالا من هم بیهوشی برای تو انجام میدهم که هیچچیز را متوجه نشوی.
همینطور هم شد و ساعت 12 شب بود که در واقع به هوش آمدم. 6 ساعت در اتاق عمل مراحلی که باید بگذرانم اتفاق افتاد و متوجه نشدم چه زمانی به هوش آمدم. دیدم دوستان و فرزندانم ایستادهاند و مردم چشمانتظارند و جویای احوال بنده که بسیار از این موضوع خوشحال شدم. برای همه دست تکان دادم که بدانند خدا را شکر، عمل جراحی به خوبی انجام شده و نگران نباشند. اینجا لازم میدانم از همه مردم تشکر و قدردانی کنم.
وقتی وارد اتاق عمل شدم عین خیالم نبود، چون وقتی یک نوکر به سمت اربابش (امام حسین) میرود از اربابش چیزی میخواهد اگر اربابش نوکرش را دوست داشته باشد حتماً حاجتش را برآورده میکند. من هم نوکر حضرت اباعبدالله(ع) هستم وارد اتاق عمل که شدم از خود امام(ع) خواستم که فقط ایشان از من مراقبت کند و این اتفاق میافتد و من میروم و با سلامت برمیگردم. گویی که آن تومور به اندازه یک پرتغال، برداشته نشده است.
چطور نقش شمر پیشنهاد شد؟/ میرباقری گفت شمر من تویی!
* آقای میرباقری شما را به واسطه همکاریتان با امرالله احمدجو میشناخت. وقتی شما را دعوت کرد که بروید و درباره کار در «مختارنامه» صحبت کند چه اتفاقی افتاد و چطور نقش «شمر» به شما پیشنهاد شد؟
من وقتی شنیدم که آقای میرباقری قرار است کاری به نام «مختارنامه» بسازد خیلی خوشحال بودم اما امیدی نداشتم که من برای کار دعوت شوم. آقای میرباقری را میشناختم و با آقای احمدجو به منزل من آمده بودند اما صحبت کاری هیچوقت نداشتیم. اما زمانی که در واقع مرا به دفتر زنده یاد فلاح تهیهکننده دعوت کردند با خودم گفتم خدا را شکر قرار است من هم در «مختارنامه» کار کنم.
رفتم دفترشان، میخواستم طبقه بالا بروم در پاگرد، وقتی چرخیدم آقای میرباقری را دیدم به من گفت بالأخره شمر من هم وارد شد. من نگاه کردم این طرف و آن طرف، به چه کسی میگوید. دیدم هیچکس غیر از من آنجا نیست و گفتم حتماً مزاح هست که به من گفتند شمر و قرار نیست من این نقش را بازی کنم.
وقتی طبقه بالا رفتم با خودم این نکته را میگفتم و در ذهنم میگذراندم تا اینکه با هم صحبت کردیم و آقای میرباقری به من گفت «میدانی چه نقشی را برایت درنظر گرفتم؟» گفتم متوجه نشدم! به من گفت شمر؛ من گفتم چطور میتوانم شمر را بازی کنم. من اصلاً نمیتوانم این کار را انجام بدهم. چون قبل از اینکه به دفتر تهیهکننده «مختارنامه» بروم با خانوادهام صحبت میکردم آنها به من گفتند یک نقش مثبت بگیرم. حالا یک دفعه نقش منفورترین شخصیت ماجرای کربلا را به من پیشنهاد میدهند.
قبل از این کار هم در آثار آقای احمدجو طنازی کرده بودم و اصلاً نقش جدّی در حد شمر را تجربه نکرده بودم. به همین خاطر دوباره از آقای میرباقری سؤال کردم شما واقعاً میخواهید این نقش را به من بدهید؛ نمیشود نقش دیگری را به من بسپارید. اینجا نکتهای را آقای میرباقری گفتند که قابل تأمل بود؛ به من گفتند «از اینجا که رفتی روی این نقش و پیشنهادم فکر کن تو بیایی من شمر دارم و نیایی شمر ندارم!» این خودش به نوعی اتمام حجت بود؛ و من آمدم به سمت خانه، خیلی با خودم کلکل کردم که بروم نروم کار کنم و یا کار نکنم. از طرفی هم دلم میخواست در کار آقای میرباقری باشم.
شاید یک هفتهای طول کشید تا توانستم با این ماجرا کنار بیایم و بپذیرم. شاید آن موقع فکر نمیکردم این انتخاب آقای میرباقری نبوده و خود حضرت اباعبدالله(ع) خواستند، به همین خاطر رفته رفته در جریان کار با خودم من چه کاره هستم. شاید آن روز اول یعنی اولین سکانس را با بیرغبتی جلوی دوربین رفتم و کار کردم اما بعد از آن گفتم الان دیگر قرار است این کار را انجام دهم. هر جایی هم در کار میماندم یک فرصت میخواستم با امام حسین(ع) صحبت میکردم؛ به ایشان میگفتم خودتان مرا درگیرِاین کار کردید و خودتان کمکمان کنید. یعنی اگر آن اعتقاد باشد فکر میکنم همهچیز حل است.
ماجرای کفش واکس زدنِ انوش معظمی در کربلا/ لحظه به لحظه در نقش حرمله شکستم + فیلمامام حسین انتخابم کرد شمر بشوم!/ باید نوکری میکردم
* از کجا این نکته برایتان تداعی شد امام حسین(ع) خواسته این نقش را بازی کنید؟
من اوایل صحبتم، به این نکته اشاره کردم با اکراه رفتم اما یک دفعه جایی تلنگری به من خورد که بازیگری باید این نقش را بازی کنی، مگر میشود بگویی نه! با خودم اینها را کلکل میکردم و میگفتم. چه چیزی باعث میشود من می گویم باشد، بازی میکنم. لحظهای هست که من نمیخواهم کار کنم یا گرفتار میشوم در اجرای آن میزانسن یا گفتن یک دیالوگ ساده، آنجا اتفاقی برای من افتاد که این نقش را کاملاً پذیرفتم.
در یکی از سکانسهای شمر، نتوانستم دیالوگ را ادا کنم از آقای میرباقری فرصت خواستم. رفتم با امام حسین(ع) خلوت کردم و کمک خواستم. گفتم کمک کنید گره این نقش باز شود. وقتی دیدم کار درست پیش میرود و نقش ادا میشود این کار من نیست، پس چه کسی خواسته من این نقش را بازی کنم. میتوانستند کمک نکنند و این نقش پیش نمیرفت. این باور من است که حقیقتاً وجود دارد.
با یک قدرت خاصی یک جایی گفتم که این آقای میرباقری نیست مرا هدایت میکند؛ اصلاً چیزی نمیگوید، فقط از من میخواهد کارم را جلوی دوربین انجام دهم. اما یک کسی هست آن لحظات را برای من در ذهنم میسازد و تصویر میکند. اینجاست که من پای کار ایستادم و دیدم نمیشود به امام(ع) بگویم نه! اینجا جایی است که باید نوکری کنم.
ماجرای کشته شدن شمر در تعزیهها
* از مردمی گفتید که بیمارستان نگران حال شما بودند اما من روایتهایی هم از مخاطبینی دارم که وقتی سریال «مختارنامه» را میدیدند چه در بازپخش و چه خصوصاً پخش اولیه، آنقدر با نقش شما ارتباط گرفته بودند و باورش کردند. حالا روایتهای دیگری هم وجود دارد که شاید مردم نشنیده باشند. از این اتفاقات و روایتها برایمان بگویید.
این وظیفه هر مسلمان مخصوصاً شیعه است که نسبت به خاندان اهلبیت تعصب خاصی داشته باشد. ممکن است این تعصب در میان برخی، بیشتر باشد حتی کسی که نقش آن کاراکتر منفور را هم بازی کند به او حملهور شوند. من خیلی از تعزیهها را دیدم که شمر را کتک زدند.
حتی راجع به شمر یک بخشی را مطالعه میکردم (راجع به شمر مطالب کمی در تاریخ وجود دارد) رسیدم به شیعیان هند که تعزیه برگزار میکنند دیدم آنجا آنقدر متعصباند از 100 تعزیه که راجع به حضرت اباعبدالله(ع) بوده، 95 شمر را کتک زدند و کشتند. 5 شمر هم نجات پیدا کرده و البته زخمی شدهاند.
این تعصبات باعث میشود وقتی من این نقش را کار میکنم اگر مرا ببینند یک جایی یا کتک میخورم و یا به من بد و بیراه میگویند و این اتفاقات میافتد.
مردم آرام آرام باور کردند که واقعاً من شمر نیستم!
* شنیدم در عراق هم وقتی به کربلا رفته بودید این اتفاق برای شما افتاده بود؛ ماجرا از چه قرار است؟
بله. آن را هم میگویم اما یکی دو سال اولِ پخش سریال «مختارنامه» این اتفاقات میافتاد، وقتی پخش مجدد شد شمر هم توانست جای خودش را بین مردم باز کند و مردم باورش کردند. آرامآرام این نکته در بین مردم و مخاطبین در همه اقشار جا افتاد که من شمر نیستم، اینجا بود که در واقع 180 درجه زاویه رفتارها و برخوردها تغییر کرد و مهر و محبت مردم اینجا خودش را به آن تعصباتیی داد که از دلِ آن کتک و ناسزا و بد و بیراه درمیآمد. این است که الان بیشترین دوره را با مهر و محبت مردم میگذرانم.
خانواده به من میگفتند چرا بین این همه نقش، شمر را پذیرفتی؟
* خانوادهتان از این موضوع ناراحت نمیشدند؛ منظورم ناسزاها و اتفاقاتی بود که افتاد.
اولاً قرار نیست که من ناسزا را برای خانوادهام بگویم. ثانیاً خانواده به من میگفتند چرا بین این همه نقش، نقش شمر را پذیرفتی؟ به من گفتند تو باید میایستادی! و یک نقش دیگر میگرفتی. به خانوادهام گفتم سراسر مختار را نگاه کنید چند تا نقش است که مثبتاند. چهره هر بازیگری هم به کاراکتری میخورد و چهره ما هم اینطور بوده! اینطوری خودم را دلداری میدادم. یک طوری با آنها صحبت میکردم که از من بپذیرند. همین دو سال اولی که بد و بیراه شنیدم و بعداً محبت مردم را خدا نصیبم کرد فرزندان و خانوادهام بعدها در جریان قرار گرفتند. بالأخره ناراحت میشدند که با پدرشان اینطوری برخورد میکنند اما همهچیز در دلِ زمان درست شد.
قصه تحریم آب صحت داشت
* قصه تحریم آب را هم مطرح میکردند و در رسانهها منتشر شد؛ واقعاً شما را تحریم آب کرده بودند؟
بله. تحریم آب یک بخشی بود و اتفاقات دیگری هم افتاد. اما رفته رفته با پیش رفتن نقش و پخش سریال به این ماجرا پی بردند که اتفاقاً باید این نقش را خیلی خوب اجرا میکردم.
ماجرای عکس یادگاری بازیگر شمر در کربلا با مسلمانان کشورهای منطقه
* فکر میکنم زیاد این جمله را شنیدید که بعضیها در مداحیها و منبرهایشان اکثراً میگفتند یا امام حسین(ع) ای کاش ما ظهر عاشورا پیش شما بودیم به گونهای در سکانسهای ظهر عاشورای سریال «مختارنامه» به گونهای در آن فضا قرار گرفتید. مردم هم با نمایش این سکانسها بسیار ارتباط گرفتند.
ظهر تاسوعا و عاشورا سیل جمعیت عاشقان امام حسین(ع) عزاداری میکنند و این شکوه و عظمت وصفناپذیر است. من در این ایام و دهه اول محرم یاد سفر کربلا میافتم که سال 1396 اتفاق افتاد. یاد صحبتهای پدرم هم میافتم که به من میگفت هیچجا از هیچکسی چیزی را مطالبه نکن؛ تنها کسی را میتوانید از او مطالبه کنید و به گونهای طمع کنید که چیزی به شما بدهد خداست.
اما از بندههای خدا چیزی نخواهید. همیشه این نکته آویزه گوشم بود تا اینکه کربلا رفتم.اینجا طمع کردم و از امام حسین(ع) خواستم خانوادهام سالم و صالح باشند. فکر میکنم امام(ع) حرف مرا گوش کردند و خانوادهام خوب هستند.از این بابت خوشحالم.
وقتی در کربلا بودم صفحات مانیتور بیشتر نقش شمر را نشان میداد؛ جالب است این نکته را اشاره کنم که برای فیلمبرداری رفته بودیم و هرجایی که گروه مشکل برایشان به وجود میآمد میگفتند شمر همراهمان است و مرا میبردند؛ آنها که مرا میدیدند مجوز برای ورود به خیلی از مکانها و اتفاقات صادر میشد. عراقیها و خیلی از شیعیان کشورهای دیگر برای من احترام قائل بودند و این نکته واقعاً به من امید میداد.
این نقش واقعاً برکتی داشت که در منطقه مرا بشناسند؛ از مسلمانان بنگلادشی تا کویت، پاکستان، افغانستان، هند و خیلی از جاهای دیگر مثل ترکیه سریال پخش شده با من رفتار خوبی داشتند و با هم عکس یادگاری میگرفتیم. اتفاقاً این برخوردها با من انجام شد که برخی از آنها باورکردنی نبود و همه را به حسابِ لطف و عنایت امام حسین(ع) گذاشتم.
عمرو عاص «مختارنامه» که بود؟/ ناگفتههای کاظم هژیرآزاد و راز ماندگاری یک سریال پرتکرار + فیلمصحنهای که نمیتوانستم دیالوگ بگویم؛ عنایت امام حسین(ع) را دیدم
* من شنیدم خیلی شما احساساتی هستید و برخی از صحنههای «مختارنامه» آنقدر برایتان سخت بوده که حتی ناراحتی قلبی هم پیدا کردید. کدام از صحنهها آنقدر برای شما سخت بود؟
من یادم هست در خرابه با ابنضبابی نشسته بودیم که یکی از یاران شمر است. شمر هم از کوفه فرار کرده و در آن خرابه مخفی شده است. ابن ضبابی در این شرایط از شمر سؤال میکند که آیا پشیمان نیستی با حسین بن علی این چنین کردی؟ من نگاه میکنم به ابن ضبابی و باید این دیالوگ را بگویم که اگر دهها بار دیگر بمیرم و زنده شوم این فرمان را اجرا میکنم. اما نتوانستم این دیالوگ را بگویم و یک دفعه ماندم چه کار کنم.
با خودم حرف میزدم تو چه کسی همچین چیزی را میگویی. با خودم کلنجار میرفتم چه کار کنم؛ از آقای میرباقری عذرخواهی کردم به من لحظاتی را اجازه بدهند؛ دوباره برمیگردم. آقای میرباقری متوجه شد و به من گفت برو و دوباره آماده شو، صحنه را فیلمبرداری کنیم. یک مقداری دوباره با امام حسین(ع) خلوت کردم مرا در شرایطی قرار دادهاید که نمیدانم چه کار کنم. شاید به 10 دقیقه نکشید و آمدم محکم این دیالوگها را گفتم و این سکانس بینظیر درآمد.
قرار بود ضمن اینکه دیالوگ را میگویم نان و ماستی هم بخورم که آنقدر این صحنه تأثیرگذار بود از خلبان هواپیما گرفته تا پایینترین شغلهایی که وجود دارد با این صحنه ارتباط گرفتند. واقعاً در این صحنه عنایت امام حسین(ع) را دیدم؛ چون مگرنه اتفاق نمیافتاد.
روضه حضرت عباس(ع) حال دیگری دارد
* در میان بخشهای مختلفی که کار کردید و خصوصاً ظهر عاشورا که زیاد موردنظر مخاطب قرار گرفت دلتان برای امام حسین سوخت؟ کدام روضهها خیلی احساسیتان میکند؟
ما روضههای زیادی داریم اما روضه حضرت ابوالفضل(ع) به اعتقاد من یک چیز دیگری است.
* اصلاً آن صحنهای که وایرال میشود همان صحنهای است که شمر دستور حمله به حضرت عباس(ع) میدهد.
بله متأسفانه ما نتوانستیم آن بخش را کامل پخش کنیم. اگر اجازه پخش داده میشد من فکر میکنم تأثیر بسزایی داشت. ما یک بخشی از این بخشِ بلند را میبینیم و بیشتر در کلیپها برای آن نوحه گذاشتهاند و اگر شما اصل و کامل آن را ببینید خواهید دید چقدر در نسل تازه ما، حضرت عباس(ع) عاشق پیدا میکند.
آرزو میکردم ای کاش روز عاشورا امام حسین(ع) شهید نمیشد
* از آنجایی که روضه حضرت عباس(ع) برای شما خاص است این صحنه هم حتماً خاص شد.
صحنه، صحنه خاصی بود و از جهتی هم سخت؛ چون از دوران کودکی عزاداری میکردیم و تعزیه دیده بودیم اینجا همهچیز به صورت زنده روبروی ما اتفاق میافتاد. گویی آدم احساس میکرد همان وقایع همین الان اتفاق افتاده است. این اعتقاد خیلیهاست و اعتقاد من هم هست؛ ای کاش روز عاشورا امام حسین(ع) به شهادت نمیرسید و همهچیز برعکس میشد. آدمی به این مرحله میرسد و این آرزو را میکند ایکاش حضرت اباعبدالله به شهادت نمیرسید.
* در جایی گفتید دوباره نقش شمر را به شما پیشنهاد دهند بازی نمیکنید. آیا قبل از اینکه آقای میرباقری به شما پیشنهاد این نقش را بدهند، جایی دیگر نقش شمر را به شما پیشنهاد دادند.
نه اولین بار بود.
بازی کردن در نقشهای منفی برای من رسالت شد
* فکر میکردید روزی چنین نقشی را بازی کنید؟
نه آنقدر من از این آدم بدم میآمد و امثال اینها، هیچوقت فکر نمیکردم که یک روزی باعث بشود من این نقش را بازی کنم. در تئاتر من نقش عمرو بن عبدِود را بازی کرده بودم و نقش خیلی کوتاهی بود و هیچ علاقهای به چنین نقشهای منفی نداشتم. اما اگر الان بپرسند میگویم بازی کردن در چنین نقشهایی، برای من و هر بازیگری رسالت است.
نقش شمر را دیگر بازی نمیکنم
* شما فکر کنید قرار باشد کار عاشورایی ساخته شود اگر بخواهیم در زمره اشقیا نقشی را برای شما انتخاب کنیم آن کدام نقش است؟
فرقی نمیکند جز شمر همه را بازی می کنم کما اینکه چند روز پیش به من پیشنهاد شد برای یک کار کوتاه که شمر را دوباره بازی کنم که گفتم به هیچ قیمتی حاضر نیستم این نقش را دوباره بازی کنم.
نزدیک شدن به کارهای مذهبی یکمقداری سخت است
* نکته دیگر درباره کمکاریهایی که برای ساخت کارهای دینی و مذهبی خصوصاً آثار عاشورایی وجود دارد. مردم هنوز هم کارهای عاشورایی همچون «شب دهم» و «مختارنامه» را میبینند اما چرا «مختارها» دیگر ساخته نشدند؛ اینکمکاری بیشتر متوجه کمبود بودجه، بیانگیزگی فیلمنامهنویسها و یا عدم دغدغهمندی مدیران فرهنگی کشور است؟
اصلاً همه اینها به کنار؛ شاید برای شما جالب باشد نزدیک شدن به کارهای مذهبی به تعبیر قدیمیها کفش و لباس آهنی میطلبد. ما این اتفاق را در «مختارنامه» تجربه کردیم. به ما گفتند بخش کربلا را بسازید اما تعابیر بسیاری اتفاق افتاد گروهی موافق شدند و گروهی مخالف. این است که فیلمسازان این عرصه نمیدانند در این میدان باید چه کار کنند. این است که اشاره کردم نزدیک شدن به کارهای مذهبی خیلی سخت است. بخشهایی ساخته میشوند و اجازه پخش پیدا نمیکنند که واقعاً دردآور است. بودجه و توان آدمها صرفِ آن شده و خیلی اتفاقات عجیب و غریبی است. بخواهند بودجه بگذارند هست همینطور که برای «مختارنامه» اتفاق افتاد و همینطور کارهای مذهبی دیگر، از سریال «حضرت موسی(ع)» گرفته تا خود «سلمان فارسی» که این روزها کار آن پیش میرود.
وصیت کردم فیلمنامه سریال امام حسین(ع) را با من خاک کنند/ تعهدی که بغض «مجتبی فرآورده» را شکست + فیلمپیشنهادی از سریال «حضرت موسی» داشتم
* شنیدم برای سریال حضرت موسی(ع) پیشنهاد داشتید؟
پیشنهاد شد اما فعلاً آقای حاتمیکیا چیزی به من نگفتهاند.
گفتم نقش شمر را نذری بازی میکنم
* نکته دیگر درباره دستمزد شما در سریال «مختارنامه» است. شاید بپرسید چرا این سؤال را مطرح میکنم اما پیش از این جداولی در فضایمجازی پخش شد که شائبه و ابهامی را برای مخاطبین ایجاد کرد چقدر در این آثار مذهبی پولهای عجیب و غریبی رد و بدل شده است. تهیهکننده سریال امام علی(ع) در اینجا به بودجه 269 میلیون تومانی اشاره کردند و برخی از روایتهای دیگر، پاسخی به این روایتهای اشتباهی بود. چقدر بابت نقش شمر دستمزد گرفتید؟
من وقتی به عنوان بازیگر نقش شمر در سریال «مختارنامه» پذیرفته شدم به من گفتم سریال 7 ماهه ساخته میشود. و من به همین خاطر گفتم من دوست دارم این مدت را نذری کار کنم. اما این سریال 6 سال طول کشید. قرارداد بعدی که نوشتند من گفتم کار دیگری که نمیتوانم انجام بدهم با تهیهکننده و مدیر تولید آن زمان صحبت کردم که شما اجاره خانه مرا بدهید من دستمزد نمیخواهم. آن موقع ماهی 700 هزار تومان اجاره خانهام بود و نوشتیم ماهی 700 هزار تومان.
انتهای پیام/
منبع : منبع
23rd November 24